جدول جو
جدول جو

معنی صفر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

صفر کردن
(خَ دَ / دِ جُ کَدَ)
کنایت از خالی کردن است، چه صفر بمعنی خالی و تهی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) :
صفر کن این برج ز جرم هلال
باز کن این پرده ز مشتی خیال.
نظامی.
رجوع به صفر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صفرا کردن
تصویر صفرا کردن
کنایه از تندخویی کردن، خشم گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صرف کردن
تصویر صرف کردن
به کار بردن، مصرف کردن، خرج کردن، برای مثال نداشت چشم بصیرت که گرد کرد و نخورد / ببرد گوی سعادت که صرف کرد و بداد (سعدی۲ - ۶۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفا کردن
تصویر صفا کردن
شادی و خوشی کردن، صلح کردن، آشتی کردن، سازش کردن، برای مثال بیار باده و آماده ساز مجلس عیش / که شیخ صومعه با نفس خود صفا کرده ست (عرفی - ۲۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفرا کردن
تصویر صفرا کردن
خشم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفت کردن
تصویر صفت کردن
ستودن کسی یا چیزی را به نیکی یا زشتی یا بزرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفا کردن
تصویر صفا کردن
آشتی و صلح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرف کردن
تصویر صرف کردن
خرج کردن، مصرف کردن، نفقه کردن، بکار بردن، هزینه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبر کردن
تصویر صبر کردن
تاسی و پایداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظفر کردن
تصویر ظفر کردن
پیروز گردیدن فتح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفرا کردن
تصویر صفرا کردن
((~. کَ دَ))
کنایه از استفراغ کردن، تندخویی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفت کردن
تصویر صفت کردن
((~. کَ دَ))
توصیف کردن، ستودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفا کردن
تصویر صفا کردن
((صَ کَ دَ))
آشتی کردن، عیش و عشرت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صرف کردن
تصویر صرف کردن
به کار بردن، خرج کردن، سود داشتن، سود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حفر کردن
تصویر حفر کردن
کندن، فروکندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صبر کردن
تصویر صبر کردن
Bide
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صرف کردن
تصویر صرف کردن
Spare, Spend
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
Journey, Travel
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حفر کردن
تصویر حفر کردن
Bore, Hole, Pit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
podróżować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از صرف کردن
تصویر صرف کردن
oszczędzać, wydawać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حفر کردن
تصویر حفر کردن
wiercić, kopać, kopać dół
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از صبر کردن
تصویر صبر کردن
чекати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از صرف کردن
تصویر صرف کردن
економити , витрачати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
подорожувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حفر کردن
تصویر حفر کردن
сверлити , копати , копати яму
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
reisen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صبر کردن
تصویر صبر کردن
warten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صرف کردن
تصویر صرف کردن
sparen, ausgeben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حفر کردن
تصویر حفر کردن
bohren, graben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صبر کردن
تصویر صبر کردن
ждать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صرف کردن
تصویر صرف کردن
экономить , тратить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سفر کردن
تصویر سفر کردن
путешествовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حفر کردن
تصویر حفر کردن
бурить , копать , копать яму
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صبر کردن
تصویر صبر کردن
czekać
دیکشنری فارسی به لهستانی